مقدمه

آفرینش اسم مصدر و عمل آن آفریدن، خلق، انشاء، ابداع است. واژه­هایی نظیر خالق، فاطر، باری، بدیع، و مصور که در قرآن و روایات ذکر شده، به صورت مستقیم مربوط به آفرینش می­باشد که پربسامدترین آنها «خلق» است. (زبیدی، 13/120؛ دهخدا 1/172)

«خلق»: درچندین معنا بکار رفته است:

1ـ ایجاد شیء بصورت نوین و بدون الگو (راغب 1/296؛ ابن منظور 10/85) و خروج آن از عدم به وجود (تفتازانی /47) بدین معنا فقط در مورد خداوند بکار رفته است (رعد /16؛ فاطر /3)

2ـ ایجاد شیء از شیء دیگر و شکل­دهی نوین به آن (ابن منظور، همان؛ فخررازی، لوامع البینات /205) این کاربرد مشترک بین خدا و غیر او می­باشد (آل عمران /49؛ حجر /28) بعضی براین باورند که اصل لغت «خلق» حقیقت در همین معنا می­باشد (ابن منظور، همان؛ قشیری /77) به همین علت برخی از معتزله وامامیه قائلند که اطلاق خالق بر خداوند مجاز است، چون در معنای حقیقی لفظ تفکر و تحول وجود دارد که خدای متعال از آن منزه می­باشد. این ادله مورد مناقشه قرار گرفته است (کراجکی 1/85؛ فخررازی لوامع البینات 206؛ قشیری، همان)

«باری»، نیز مانند «خالق» به همان دو معنای اول که ذکر شد می­آید گرچه معانی دیگری هم بیان شده است (فخررازی، همان؛ ابوهلال عسگری، 95) فیض کاشانی در فرق بین واژگان آورده است: چیزی که از عدم به وجود پاگذارد و بعد از وجود شکل تازه­ای در او ایجاد شود و بعد آن صورت خاصی گیرد سه فعل الهی است در این آیه «هو الخالق الباری المصور» (حشر /24) (فیض کاشانی 1/170) بدیع نیز به معنای اول ذکر شده در واژه «خالق» می­آید (ابوهلال عسگری، 9؛ طبرسی 1/368)

از بیشتر آیاتی که درباره خالقیت وارد شده انحصار آفرینش در خدای متعال استفاده می­شود. (برای نمونه :انعام /102؛ فاطر /3)این انحصار در ذات مقدس خداوند با انتساب آنها به دیگران در مواردی منافات ندارد. زیرا همه اسماء بالاصاله و مستقلا از آن وی بوده و به صورت تبعی به غیر منسوب می­گردد. بنابراین اگر خداوند وصفی را هم به خود و هم به دیگران نسبت می­دهد (مانند: احسن الخالقین، مؤمنون /14)مراد از آن وصف معنای فراگیر آن است که شامل استقلالی و تبعی هر دو می­شود. در این گونه موارد استناد این اوصاف به غیر خداوند بصورت طولی است. (سبحانی، التوحید والشرک فی القرآن /35؛ عسکری 1/89)با این وجود شیخ مفید براین باور است که نسبت خلق و رزق به هر شخصی حتی پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) غلو بحساب می­آید (شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد /134) علامه مجلسی نیز بعد از بیان کلام شیخ مفید می­گوید گرچه نسبت خالقیت و رازقیت به آنها با اذن حق تعالی محذور عقلی و شرعی ندارد با این حال اخبار متواتری مبنی بر خلق و رزق اهل بیت(ع) (به معنای واسطه فیض) بدست ما نرسیده است (مجلسی، بحار 25/347)

آیات و روایات بسیاری در پیدایش جهان هستی وجود دارد اما باید توجه داشت که در قرآن کریم بحث درباره جهان، طبیعت وانسان بصورت استطردی به میان آمده است. (مصباح/230)

 

 

مخلوق اول

برخی از آیات قرآن کریم برای تعیین اولین مخلوق، مورد استناد قرار گرفته است. نظیر آیات  (انبیاء /30؛هود /7؛ نور /45) برای اثبات مخلوق اول بودن آب (فخر رازی، مفاتیح الغیب 24/406؛ مغنیه 5/273؛ معرفت 6/36) و آیه(زخرف /81) برای اثبات مخلوق اول بودن نور نبی اکرم(ص) (کرمانی /45)، اما اتفاق نظری در بین مفسرین برای اثبات این موضوع از آیات قرآن وجود ندارد.

 

مخلوق اول در احادیث نبوی:

آنچه در روایات نبوی مخلوق اول معرفی شده دارای عناوین متفاوتی می­باشند که عبارتند از: نور پیامبر(ص) (فرات کوفی /372؛ ابن حجر هیثمی /528؛ مجلسی، بحار 25/22) و یا به تعبیر دیگر ارواح نبی اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) (شیخ صدوق،علل الشرایع 1/5؛ کلینی 1/440)، عقل (شیخ صدوق، من لایحضر الفقیه 4/369)، قلم (بخاری، التاریخ الکبیر 6/92؛ طبری 1/33؛ علی ابن ابراهیم 2/198)، عرش (بخاری، الصحیح 4/73)، حجاب (ابن خزاز /171)، آب (کلینی 8/94؛ ابن حجر العسقلانی 6/348)، شکافته شدن هوا (قاسم بن محمد /49).

 

مخلوق اول در دیدگاه عالمان اهل سنت

برخی از روایاتی که در این باره وارد شده است، دارای سند صحیح و نقلهای متعدد است. در بین محدثین اهل سنت برخی به دلیل وجود روایات صحیح نبوی مخلوق اول را «قلم» می­دانند (طبری 1/32؛ ابن جوزی 1/120؛ ابن اثیر 1/16) در مقابل برخی با استناد به روایتی در صحیح بخاری مخلوق اول را «آب و عرش» می­دانند و «قلم» را در مرحله دوم آفرینش به حساب می­آورند (ابن حجر العسقلانی 6/348؛ ابن تیمیه،الصفدیه 2/81؛ العینی 15/109) نظریه سوم که جنجال­هایی را در بین علمای اهل سنت برانگیخته است نظریه برخی متکلمین، محدثین و عارفان اهل سنت است که اولین مخلوق را «نور محمد» می­دانند (ابن عربی 2/227؛ النیشابوری 4/388؛ القسطلانی 1/55 و 71؛ آلوسی 9/100؛ حقی 2/429؛ العجلونی 1/311؛ النبهانی /86) قائلین به این نظریه به روایاتی از جمله روایت­ جابر از پیامبر اکرم(ص)، «اول ما خلق الله نور نبیک» استناد می­کنند و مخالفین را برآن داشت که چندین رساله در نقد این روایت تألیف کنند. نظیر «تنبیه الحذاق علی بطلان ما شاع بین الانام من حدیث النور المنسوب لمصنف عبدالرزاق» از احمد عبدالقادر الشنقیطی، «حدیث اول ما خلق الله نور نبیک یا جابر بین الحقیقه والخیال» از احمد مرتضی، «رساله فی بطلان دعوی اولیه النور المحمدی» از عبدالله المهوری.

 

مخلوق اول در دیدگاه فلاسفه و متکلمین

نظریه چهارم مربوط به فیلسوفان و متکلمانی است که با اشاره به روایت « اولین چیزی که خدا خلق کرد عقل است » عقل را به عنوان اولین مخلوق پذیرفته اند و در صدد جمع بین روایات متعارض برآمده اند.(ابن سینا،رسائل 2/255؛ غزالی 242؛ فخررازی،مفاتیح الغیب 29/328،30/599) البته برخی در این روایت تشکیک کرده و آن را از موضوعات می دانند. (ابن تیمیه،الرد علی المنطقیین 1/275؛ابن حجر همان) نکته قابل ذکر این است که نظریه فیلسوفان مستند به قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد » است که نتیجه می گیرند که خدا یک معلول مستقیم دارد که آن از جنس عقول است (ابن سینا،محقق طوسی 3/243) و جسم نیست زیرا جسم از هیولی و صورت ترکیب شده است و جنبه وحدت را ندارد.(همان 3/210)

 

مخلوق اول در دیدگاه اندیشمندان شیعه

در بین عالمان شیعه بحث از آغاز آفرینش بطور عمده در بین حکیمان و عارفان مطرح گردید. برخی از آنان بدون در نظر گرفتن سند و تعدد نقل  در پی جمع­بندی روایات  به این نتیجه رسیدند که اولین مخلوق یک شیئ واحد غیر مادی است که به اعتبارات گوناگون، اسماء و صفات گوناگون گرفته است. آنرا از آن جهت که واسطه حق از نگارش علوم و حقایق در دفاتر نفسانی و قدری است «قلم» نامیدند و چون از مکان مجرد بود و در ذات خویش حاضر بود «عقل بالفعل» نامیدند و چون وجودی خالص از تاریکی داشت و ظهور خلایق به او بود «نور» نامیدند و چون اصل حیات نفوس علوی و سفلی است «روح» نامیدند و چون صفات و اخلاق حسنه در او غلبه داشت «ملک» نامیدند (ملاصدرا، شرح اصول الکافی 1/216؛ فیض کاشانی /223؛ مازندرانی 7/12) و همه اینها شرح حال نبی اکرم است که در وجود اولی آن، عقل اول و قلم اعلی و عقل قرآنی و در نهایت در ظهور جسمانی­اش محمد بن عبدالله خاتم الانبیاء(ص) نامیده شد (ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم4/127ـ137؛ میرداماد 1/30؛ کاشانی(ملاحبیب) /103)

علامه مجلسی بیان می­کند که روایت « اول ما خلق الله العقل »در منابع معتبر شیعی وجود ندارد(بحار54/309) و آنچه در روایت معتبر شیعی آمده این است که عقل نخستین آفریده روحانی خداست. (کلینی 1/21؛برقی196) او قائل شده است نخستین مخلوق خداوند بر اساس روایات شیعی «آب» و «هواء» است. (بحار1/102) او این اولیت را به عالم مادیات تاویل برده (بحار54/308)و معتقد است آنچه فلاسفه برای عقول قائلند بر اساس روایات متواتر، اکثر آنها برای ارواح پیامبر و ائمه اطهار(ع) ثابت است و ممکن است که مراد از عقل در این روایات همان انوار باشند. (مراة العقول1/30-28)  دیدگاه شیخ مفید نیز قابل توجه است که معتقد است خلقت نوری اهل بیت(ع) را نباید بصورت انوار زنده و ناطق در قبل از خلقت عالم دانست، بلکه نور آنها صورتی شبیه صورت بشری داشت که دارای حیات نبود. (شیخ مفید، المسائل السرویه /39) همچنین در بین عالمان شیعه نظریه­ای وجود دارد که قائل است اولین مخلوق حقیقی خدا، «آب» است که حتی نور پیامبر اکرم و عقل نیز از آن بوجود آمده است گرچه در کیفیت «آب» شرح مفصلّی بیان شده است (صادقی تهرانی، الفرقان 14/205)

آفرینش جهان مادی:

براساس آیات و روایات نبوی چهار مرحله بر آفرینش جهان مادی گذشته است:

1ـ مرحله که اولین مخلوق مادی پابه عرصه وجود گذاشت که از آن به «ماء» تعبیر شده است (مقدسی 1/156؛ فیض کاشانی /230؛ مازندرانی 7/12؛ معرفت 6/37) و عرش خداوند در حین خلقت آسمانها و زمین بر روی آن قرار داشت (هود /7؛امام عسکری /144) برخی آنرا با هیولی (ماده اولی) برابر دانسته­اند که قابلیت پذیرش صور و اعراض گوناگون را دارد (قاضی سعید 1/350) نکته قابل توجه این است که این آب غیر از آبی است که در حال حاضر ما آن را آب می­نامیم (طباطبایی 1/262) دانشمندان نیز ماده نخستین آفرینش جهان مادی را مواد مذاب دارای حرارت بسیار و فوق العاده می­دانند (صادقی تهرانی، زمین آسمان ستارگان از نظر قرآن /18)

 

2ـ مرحله دخان، این دوره پس از فرستادن بادها بر روی «آب» شکل گرفت که باعث انفجار عظیمی در آب گردید و در نتیجه از آن گازی پدید آمد که ماده آفرینش آسمانها بود (امام عسکری، همان؛ ابن کثیر 1/17؛ سید رضی/3 خطبه 1؛کافی 8/94ـ95)

قرآن پس از آفرینش زمین به دوره دخان تصریح کرده است (فصلت /11) درباره شکل و ترکیب «دخان» باید گفت که نباید آنرا همانند دود ساده و معمولی در این دنیا دانست.

گاموف می­نویسد: ادله نجومی ما را به این حقیقت رهنمون می­سازد که این ستارگان بی­شمار آسمان آغازی دارند و تمام آنها از گازهای بسیار داغ پدید آمده­اند (گاموف، پیدایش و مرگ خورشید /203)

 

3ـ مرحله شکل گرفتن هفت آسمان و زمین که پس از انفجار عظیم شکل خودشان را پیدا می­کنند. در قرآن پس از دوره دخان آمده که هفت آسمان را در دو روز پدید آوردیم. (فصلت /12) آسمانهای هفتگانه از دخان و زمین از کفهای ماده اولیه (الماء) بوجود آمد (امام عسکری، همان؛ ابن کثیر، همان)

در این دوره بطون آسمانهای هفتگانه و زمین پس از فشردگی و بهم­پیوستگی از هم جدا شدند و ترتیب خویش را یافتند (انبیاء /30) در این باره آثار بسیاری از اهل بیت(ع) و صحابه و تابعین وارد شده است. (سید رضی/77،244 خطبه 91،211؛ مجلسی 55/61ـ217؛ طبری 1/32؛ ابن اثیر 1/16)

 

4ـ مرحله تکامل تدریجی زمین، قرآن کریم درباره انبساط و تکامل تدریجی زمین اشاراتی دارد. نخستین خانه­ای که برای مردم قرار داده شده است در سرزمین مکه است (آل عمران /96) از این­رو در حدیثی از پیامبر آمده که زمین از مکه گسترده شده و به همین جهت مکه «ام القری» نامیده شده است (طبرسی 1/177؛ قرطبی 1/263) و کعبه را از این جهت کعبه نامیدند که در وسط دنیا قرار دارد (شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه 2/190) البته در لغت کعب به معنای موضع شریف و مرتفع می­باشد (طریحی 2/161)

 

برخی از مفسرین بر این باورند که این مراحل بر آثار صحابه و تابعین استوار است و آنها را در تورات می توان یافت و به صراحت در قرآن نیامده است و با بودن دلیل صحیح باید پذیرفت.او برای برخی از آنها دلیل عقلی می آورد. (فخر رازی،مفاتیح الغیب،27/546)

 

بررسی خلقت آسمانها و زمین در شش روز

قرآن کریم مدت خلقت آسمانها و زمین را در شش روز ذکر کرده است (اعراف /54؛ یونس /3)در بیشتر روایات منسوب به پیامبر اکرم وآثار صحابه و تابعین بیان شده که خلقت از روز یکشنبه آغاز گردید وتا عصر روز جمعه پایان یافت(فتال نیشابوری 2/394؛ سیوطی 5/361)طبری نیز بر ابتدای خلقت از روز یکشنبه ادعای اجماع سلف می­کند.(1/45) حدیث صحیحی از ابوهریره مناقشات بسیاری را در بین عالمان اهل سنت بر انگیخته است. در این حدیث پیامبر در حالی که دست او را گرفته است ابتدای خلقت را از شنبه با آفرینش خاک تا روز جمعه با آفرینش آدم بیان می­کند.(ابن حنبل 2/327؛ مسلم 8/127) مشکل این روایت این است که با خلقت شش روزه آیات قرآن مخالف است زیرا در این حدیث خلقت را در هفت روز می شمرد.(المغربی/ 124) با این حال بسیاری از عالمان شافعی این روایت را پذیرفته اند.(آلوسی 12/358) ولی برخی از محدثین مانند بخاری و ابن مدینی و ابن کثیر بر این باورند که این کلمات را ابوهریره از کعب الاحبار آموخته و راوی این حدیث آنرا به اشتباه به پیامبر نسبت داده است.(بخاری،تاریخ الکبیر 1/413؛ابن کثیر 1/17؛المناوی 3/596). اشکال این تاویل این است که ابوهریره با صراحت می گوید که دست مرا پیامبر گرفته بود و این روایت چیزی جز جعل روایات اسرائیلیات به نام پیامبر نمی باشد.(ابوریه 98) البته در بین اهل کتاب بویژه یهود شهرت داشت که خدا آفرینش را یکشنبه آغاز و جمعه پایان برد و روز شنبه را به استراحت پرداخت.(مصباح/243)

نکته آخر در این موضوع این است که مقصود از شش روز در خلقت آسمانها و زمین مراحل شش گانه ای است که در برهه ای از زمان شکل گرفته است نه یک شبانه روز که از حرکت کره زمین به دور خودش ایجاد می شود.(طباطبائی 17/362؛ فخر رازی،مفاتیح الغیب 27/549؛ آلوسی12/352)

 

درعظمت خلقت از پیامبر اعظم منقول است که زمین و آنچه بر روی آن است نسبت به دومین هسته زمین به اندازه حلقه­ای که در بیابان افتاده باشد، حقیر و کوچک است و همین گونه هرکدام از اینها نسبت به بطون دیگر زمین تا بطن هفتم، همچنین زمینهای هفتگانه در دورن پنج هسته دیگر قرار گرفته اند که هرکدام نسبت به دیگری به همان اندازه بزرگند. و تمام اینها نسبت به آسمان اول و به همین شکل تا آسمان هفتم به اندازه کوچکی همان یک حلقه می­باشند. و همه آنچه گفته شد در شش هسته دیگر با همان عظمت قرار گرفته­اند تا به عرش الهی می­رسند که نسبت همه کائنات به عرش همانند حلقه­ای در بیابان است (کلینی 8/155؛ ابن ابی جمهور 4/100) در روایتی فاصله هر یک با دیگری نیز مشخص شده است (ابن کثیر،1/20) و با نوشته شدن کلمه توحید، نبوت و امامت بر آنها، استقرار پیدا کردند (ابن طاووس /567) آثار زیادی از صحابه و تابعین در این مضامین به ما رسیده است.(سیوطی 1/43؛6/237)

 

آغاز آفرینش از دیدگاه فیلسوفان و متکلمان: در اینکه صدور کائنات از مشیت الهی چگونه صورت گرفته، تبیین­های مختلفی از طرف فلاسفه و متکلمین ارائه شده است (ابن سینا، شفا /435؛ ملاصدرا، اسفار اربعه /392ـ396) تا جایی که برخی قائلند هرگونه­ای که موجودات حادث را به مبدأء قدیم که علت تامه موجودات است ربط دهیم مرتکب خلاف ضرورت و برهان خواهم شد (امام خمینی 1/126)

وجه اشتراک همه راه­حل­های فلاسفه این است که باید چیزی را در متن واقعیت بیابیم که هم دارای وجه ثبات و قدم باشد و هم دارای وجهه تغیر و حدوث تا نقش رابط و واسط میان حادث و قدیم را بر عهده گیرد.

فلاسفه به خاطر رعایت سنخیت میان علت و معلول و اینکه اگر معلول علت قدیم، قدیم نباشد تخلف معلول از علت تامه پیش می­آید قائل به قدم عالم شده­اند (سجادی /72) اما متکلمان قول به ازلیت و قدم عالم را نمی­پذیرفتند و قائلند که دوام فیض الهی با اختیار او منافات دارد به شکلی که فعل او روندی ضروری می­یابد (غزالی /74) آنان برای حدوث عالم به آیات و روایاتی که با مضمون «کان الله ولم یکن معه شیء» (خدا بود و همراه او هیچ چیز نبود)(بخاری، صحیح 4/73؛ مجلسی 54/233) استناد می­کنند. با این حال برخی از متکلمین اعلام داشتند که حدوث و قدم عالم را نمی­توان از آیات و روایات اسلامی بدست آورد (فخررازی، المطالب العالیه 4/29؛ لاهیجی /239)

 

هدفمندی آفرینش

جهان هستی مجموعه ای بهم پیوسته در حرکت بسوی هدفی والا و ژرف می باشد. قرآن کریم آفرینش جهان را بی هدف و بازیچه نمی داند.(انبیا/16،ص/27)بلکه هستی را بر اساس حقیقت و در خدمت اندیشه ودانایی بشر می داند.(طلاق/12،احقاف/3)پیامبر اکرم نیز بر اندیشه در آفرینش خدا تاکید می فرمود و بر عاقل لازم می دانست که ساعاتی از روز را به تفکر در آفرینش بپردازد. (شیخ صدوق، معانی الاخبار،334؛ مجلسی،بحار،68/322) ایشان زمانی آیه ای را خواند که در آن آمده بود :«خردمندان آنانی هستند که در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدی(آل عمران191) و فرمود: وای بر کسی که این آیه را بخواند و در آن تامل نکند.(طبرسی2/908،ثعلبی 2/33)