جامعه مصر وارث وحامل تاریخی طولانی است، هزاران سال حکمرانی فراعنه، صدها سال حکومت ایرانیان، فاطمیان وممالیک، 280سال (1798-1517) حکومت عثمانیها، تجربه اشغال مصر از سوی قشون ناپلِئون (1791)، 150سال (1800 الی1952) استعمار عثمانیها وانگلیس و60 سال حکومت اقتدار گرایانه جمال عبدالناصر، انور سادات وحسنی مبارک، گذشته مصر را به مانعی در برابر آینده آن بدل ساخته است. اکنون نیروهای سیاسی - اجتماعی حاضر در عرصه عمومی مصر، هر یک نماینده بخشی از این تاریخ کهن هستند. در اولین انتخابات پارلمانی آزاد درتاریخ مصر که در نوامبر2011 برگزارشد اسلام گرایان ازمجموع 498 کرسی، 360 کرسی یعنی 70 درصد کرسیهای پارلمان را ازآن خود ساختند و نامزدهای اسلام گرایان، اعم از اخوان و سلفیها با کسب 15 ملیون رأی، رقبای سکولار خود یعنی احمد شفیق (با5/5 ملیون رأی) و عمرو موسی (با6/2 ملیون رأی) را پشت سر گذاشتند. اما در میان همه این تحولات وتحرکات، یک مطلب مایه تامل جهانیان شد و آن وزن سیاسی حزب النور، اصالت و فضیلت بود. حزب النور به عنوان ارگان سلفیهای مصر موفق شد در انتخابات پارلمانی نوامبر 2011، 3/24 درصد آرا را به خود اختصاص دهد و پس از حزب آزادی و عدالت، در مرتبه دوم قرار گیرد، حزب مزبور در انتخابات ریاست جمهوری مرحله اول هم نزدیک به 20 درصد آرا را از آن خود ساخت و نشان داد که مورد اقبال و اعتماد میلیونها نفر از رأی دهندگان مصری واقع شده است.
اکنون مسئله قابل پژوهش این است که توفیق این حزب یا به طور کلی جریان سلفیها در مصر پس از مبارک کدامند؟ سلفیه از چه زمانی وارد مصر شد وآیا هواداران این حزب، باورهای پیشین خود در خصوص تحزب، حکومت و فعالیتهای دینی را کنار گذاشته اند یا صرفاً تفسیر نوینی از شرایط جدید پیدا کرده اند و به تصاحب مناصب قدرت کمر بسته اند؟ تفسیرهایی که در باب ماهیت و سیر حرکت سلفیها ارائه شده اند، به اندازه کافی این موضع را از پرده ابهام بیرون نمیآورند. بر مبنای برخی تفاسیر، سلفیهای مصر ماهیتاً متفاوت از وهابیهای شبه جزیره عربستان سعودی هستند و بر اساس دیگر تحلیلها، سلفیها قصد دارند از فرصتی که دموکراسی برای آنها فراهم کرده است، سوءاستفاده کنند، به این معنی که آنان با الهام ازتجربه جبهه نجات اسلامی الجزایر، دراوایل دهه 1990، به صورت حساب شده هواداران خود را بسیج کرده اند بدون آنکه رقبای آنها از این مطلب احساس نگرانی کنند.
سقوط امپراطوری عثمانی و آغاز تحولات مصر
امپراتوری عثمانی[1] پس از شکلگیری در اواخر سده 14 میلادی در نواحی مرزی آناتولی، در زمان سلیمان اول (1520-1566م) به اوج قدرت خویش دست یافت. اما پس از آن به سبب آشفتگی اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، رفته رفته در سده 17 و 18 رو به ضعف و زوال نهاد؛[2]شورشهای مذهبی و اجتماعی و تاسیس برخی حکومتهای خودمختار محلی و رواج اندیشههای نوخواهانه و اجرای پارهای اصلاحات حقوقی، مدنی و سیاسی[3] آغازیدن گرفت. قبول بعضی پیمانها[4] و وقوع جنبشهای تجزیهطلبانه در سدههای 18 و 19، سبب جدا شدن سرزمینهای بسیاری از امپراتوری عثمانی شد.[5] کشورهای آفریقایی به علت روابط نزدیک با اروپای جنوبی، دوری از مراکز اسلام، و نفوذ اروپاییان، از نخستین نواحی عربی جدا شده از امپراطوری عثمانی بود.[6]شمال آفریقا یعنی مصر و مغرب عربی (سرزمینهای غربی مصر تا اقیانوس اطلس، شامل لیبی، تونس، الجزایر و مراکش) به لحاظ سیاسی از اهمیت ویژهای برخوردار است. این منطقه مهم اسلامی از آغاز اسلام تا زمان خلافت عثمانیان حوادث مهمی را از سر گذرانده است.[7] اسلام از دروازه مصر وارد آفریقا شد و مصر همواره کانون پرورش اندیشمندان مذهبی اهل سنت و حافظ میراث ادبی و فرهنگی اعراب بوده است.[8] حکومت مستقل مصر که توسط محمد علی(1805م) آغاز شده بود تا 1952ادامه یافت. در این زمان اوضاع آشفته داخلی و خارجی حکومت ملک فاروق،[9] زمینه را برای کودتای نظامیان به رهبری سر لشکر محمد نجیب و سرهنگ جمال عبدالناصر[10] فراهم و ملک فاروق را در ژوئیه 1952 ناچار به استعفا کرد.[11]
درپی اصلاحات نظامی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ادرای محمد علی،[12] اندیشههای نوینی در مصر پدید آمد و زمینه مساعدی برای فعالیتهای روشنفکرانه دینی، اجتماعی و سیاسی افراد چون سید جمال الدین اسد آبادی (1839ـ 1897)، محمدعبده (1849ـ 1905)، رشید رضا (1865ـ 1935) سید قطب (1903-1966) وحسن البناء (1906ـ 1948) در واکنش به روند سکولار شدن جامعه مصر در این دوره فراهم شد.[13] احساس از دست رفتن هویت اسلامی جامعه مصر در روند تغییرات اجتماعیـ سیاسی، مهمترین انگیزه این اشخاص بود.
محمدرشیدرضا به دعوت محمدبن عبدالوهاب اهمیت داد و خود نیز از دگماتیسم و جمود سلفیه اثر پذیرفت و با این تاثیرپذیری، بر نهضت اصلاح دینی مسلمانان تاثیر منفی نهاد.[14] استاد مطهری معتقد است که رشید رضا در زمره افرادی است که به رغم اینکه خود را پیرو سیدجمال اسدآبادی و محمدعبده میدانست و بیش از دیگران داعیه اصلاح داشت، عمدتا تحت تاثیر اندیشههای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب بود و وهابیت را تبلیغ میکرد.[15] رشیدرضا سوری الاصل بود و تحصیلاتش را در طرابلس در مدرسه ملی اسلامی از مدارس پیشرو آن زمان و سپس در یکی از مدارس دولتی عثمانی به پایان برد. کوششهای محمدرشیدرضا در جنبش عرب در سوریه، بلندی آوازه و شهرت او را در پی داشت که باعث شد وی در سال1920.م به ریاست کنگره ملی سوریه در دمشق برگزیده شود. پس از تسلط فرانسویان بر سوریه، وی به مصر مهاجرت کرد و در شمار پیروان عبده درآمد. برخلاف عبده که در زمان حیاتش چندبار از اروپا دیدن کرده بود، رشیدرضا تنها یک بار، آن هم در سال1921.م به عنوان عضو هیات نمایندگی سوریه و فلسطین برای اعتراض به قیمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به این سرزمین سفر کرد. بااین حال، چون مدارسی که او در آنها درس خوانده بود علوم جدید را به دانش آموزان یاد میدادند، وی بیش از عبده از معارف جدید بهره داشت. مهمترین خدمتش در تبلیغ سلفیه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سی وپنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامی سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد میشد.[16] کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی به نام «جمعیة الدعوة و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال1909.م بود. او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیات مبلغان مذهبی امریکایی در طرابلس به فکر تاسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم تبلیغات هیاتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر سازد و هم واعظان و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.
وهابیت و اشاعه سلفیه در مصر
دولت و مفتیان وهابی عربستان سعودی از اوایل قرن نوزدهم میلادی با برخی از متفکران و رهبران جریانهای اسلامی مصر و در راس آنها «جماعت اخوان المسلمین»، «جماعت انصار سنت محمدی» و «جمعیت شرعی برای پیروی از اندیشههای سلفی و همکاری عاملان به کتاب و سنت محمدی» (جمعیة الشرعیة التعاون العاملیة بالکتاب و السنة) ارتباط برقرار کردند. این جریانها و رهبرانشان از طریق دعوت افراد، استفاده از مساجد و چاپ کتاب، به نشر و تقویت خط فکری سلفی و وهابیت حنبلی در مصر همت گماردند. اما به رغم این تلاشها، تفکر وهابی سعودی در حصار این جماعتها و رهبران آن باقی ماند و بیشتر نفوذ وهابیت در بین گروه انصار سنت و جریان محب الدین الخطیب به چشم میخورد. محب الدین الخطیب اولین کسی بود که به صورت رسمی اقدام به تاسیس انتشاراتی با نام «سلفیه» نمود و مجله ای تحت عنوان التوحید منتشر کرد. وی به شدت از سوی سعودیها حمایت میشد. الخطیب هنگام ورود به مصر کتابهایی با نام العواصم من القواصم، الخطوط العارضیه، التحفه الاثنی عشریه منتشر کرد. او در این سه کتاب سعی داشت اندیشه و تفکرات مسلمانان را در مصر شکل دهد و آنها را به سوی وضع پیشین (سلفیه) سوق دهد تا طعمه آسانی برای گرفتارشدن در دام سعودیها باشند. شایان ذکر است کتاب «الخطوط العرضیه» پس از انقلاب اسلامی ایران چندین بار تجدید چاپ و به زبان انگلیسی نیز ترجمه شد و به هزینه یکی از سعودیها، منتشر و در مصر به طور گسترده توزیع شد.
پس از سرنگونی حکومت وقت و تصفیه گروه اخوان المسلمین در سال 1954.م، صحنه برای فعالیت گروههای وهابی خالی ماند، اما برپایی موسسه الازهر و حمایت جمال عبدالناصر (19181970.م) از این موسسه و نیز تلاش وی برای ایجاد تحول و پیشرفت در آن و همچنین جهت گیری خصمانه دولت مصر نسبت به عربستان سعودی، مانع از انتشار این جریان شد و ازاین رو، رشد این حرکت با کندی صورت گرفت؛ تااینکه سرانجام به تنزل نهایی رسید. با روی کارآمدن سادات (1971.م) و ارتباط او با امریکا و عربستان سعودی، جریان فکری وهابیت باتمام قدرت به فعالیت پرداخت و جماعت انصار سنت مانند یک موسسه وهابی با گروههای مخالف وهابیت به مقابله پرداخت. جماعت اخوان المسلمین دوباره در صحنه ظاهر شد و با مقبولیتی که نزد حرکتهای اسلامی، جوانان و دانشجویان کسب کرد، به نشر و بسط تفکر وهابی پرداخت. در دهه هفتاد میلادی از سوی شاخه جوانان جماعت اخوان المسلمین و جماعت انصار سنت حرکتهایی شکل گرفت که تفکر وهابی را اشاعه میداد و جمعیتهایی اسلامی (مانند جمعیت سلفیه، جمعیت جهاد، جمعیت اسلامی و جمعیت تکفیر) به وجود آورد که تا به امروز فعالیت میکنند. این جمعیتها همگی به تبعیت از عربستان سعودی تفکر وهابیت را تبلیغ میکنند.
آغاز خشونتها به نام دین در مصر
ظهور گروههای سلفی تکفیری در مصر ، مربوط اواخر دهه بیست تا دهه هشتاد میلادی است. اهداف عمده این گروهها را، که بعدها در دیگر کشورهای عربی ونیز مناطقی مثل پاکستان و افغانستان هوادارانی پیدا کردند، باید در این موارد خلاصه کرد: اصلاح جوامع مسلمان، احیای عظمت مسلمین، اتحاد سرزمینهای عربی و بازگشت به خلافت عثمانی از طریق تمسک به قدرت و در مواردی به خشونت.[17] اولین گروهی که از اخوان المسلمین جدا شد و رویه خشونت آمیز اختیار کرد، سازمان «شباب محمد» بود. این سازمان، که به صورت مستقل از نیمه دوم دهه چهل وارد عمل شده بود، نقراشی پاشا را ترور کرد. سپس در همان دهه، گروههای دیگری ظهور کردند که همگی متکی بر حربه «تکفیر و جهاد» و پیرو اندیشههای اخوان المسلمین بودند. در 1958 نبیل برعی از اعضای اخوان گروه «شباب مسلم» را تشکیل داد.در 1973 «تنظیم الجهاد» را علوی مصطفی، و «تنظیم الفنیة العسکریة» را صالح سّریه بنا نهادند. یحیی هاشم نیز در 1975سازمانی تأسیس کرد که معتقد به جهاد مسلحانه علیه حکومت بود. سپس «تنظیم التکفیر و الهجرة» به رهبری شکری احمد مصطفی در 1977، و «جماعة الجهاد السلامی» به دست محمد عبدالسلام فرج در 1979 ایجاد شد.[18]
پیدایش حرکتهای اسلامی معاصر با شعار «لا حاکمیة الا لله» در مصر آغاز شد، این شعار که در اندیشه اخوان المسلمین و دیگر گروههای دینی، شکل یک اصل اعتقادی استوار به خود گرفته بود، موجب بروز خشونتها و تندرویهای شد. نتیجه عملی این شعار آن بود که جماعتهای دینی، زبان به تفکیر اعضای جامعه گشودند و معتقد شدند با دست یافتن به قدرت در جامعه میتوانند حاکمیت خداوند را مستقر کنند. گروه صالح سریه از نخستین جماعتهایی بود که این اندیشه را پی گرفت.پس از آن، شکری مصطفی در کنار اندیشه حاکمیت، به طرح ایده جدید «هجرت»[19] پرداخت. هجرت از «دار الحرب» «دار الکفر» به «دار الاسلام»، با هدف کسب آمادگی برای جهاد و دستیابی به قدرت مطرح شد. جماعت اسلامی نیز از گروههایی بود که در امتداد اندیشههای صالح به سریه حرکت میکرد و جهاد علیه حکومت کافر را هدف اصلی این سازمان میدانست.[20]
شناخت و لو کوتاهی از هر یک از این رهبران میتواند ما را به اندیشههای سلفیان جدید نزدیکتر کند. صالح سریه در شهر حیفا، از نواحی فلسطین به دنیا آمد و در 1971 در قاهره در رشته روان شناسی تربیتی دکتری گرفت. وی مدتی را به دلیل همکاری با حزب التحریر الاسلامی در زندان بود. در سال 1973 تنظیم الفنیة العسکریة را تأسیس کرد و در 1975 به اتهام اقدام علیه نظام حکومتی مصر، اعدام شد.[21] شکری مصطفی در یکی از دور افتادهترین نواحی کوهستانی حوالی اسیوط، در منطقهای که محل امنی برای قاچاقچیان اسلحه و مواد مخدر محسوب میشد، متولد و در همان جا دوران کودکی و جوانی خود را گذراند. او تحصیلاتش را در رشته کشاورزی ادامه داد و در همین دوران بود که به علت انتشار اعلامیههای اخوان المسلمین به زندان افتاد و در 1977 در زندان اقدام به تشکیل گروه کرد. وی در 1978 به اعدام محکوم شد.[22] محمد عبدالسلام فرج در بحیره، حوالی قاهره، متولد و بزرگ شد. او از دانشکده مهندسی برق قاهره فارغ التحصیل شد و به گروههای سرس اسلامی پیوست او با تعدادی از دوستانش در سال 1979 گروه جهاد اسلامی را بنیان نهاد. محمد سالم الرحال اردنی دانشجوی الازهر، کمال سعید حبیب فارغ التحصیل دانشکده اقتصاد، محمد راشد، دانشجوی دانشکده کشاورزی قاهره، نعیم عبدالفتاح، تاجر شهر بولاق، از افرادی بودند که در شکلگیری سازمان جهاد اسلامی نقش داشتند. این گروه معتقد بود همه حاکمان جوامع اسلامی کافرند و باید آنها را کشت. آنها پس از ترور انور سادات در 6/10/1981 حدود نه اقدام خشونت بار دیگر، با استفاده از سلاح گرم در قاهره و برخی نواحی آن صورت دادند.[23]
از کاوش در احوال رهبران اعضای این گروهها، و توجه به شرایط نابسامان مصر نکات مهمی میتوان نتیجه گرفت که در پدید آمدن خشونتهایی به نام دین موثر بوده است. اول این که این مناطق به علت فقر و کمبود امکانات زندگی، و دوری از مراکز خدماتی، مراکز حاشیهای محسوب میشود که محدودیتهای زیادی را در مسایل تربیتی، فرهنگی و اقتصادی به خود دیده است. دوم غالب رهبران و اعضای اصلی جبنشهای سلفی را دانشجویان و فارغ التحصیلان رشتههای فنی مهندسی، و رشتههای غیر علوم اسلامی تشکیل میدادند. نه دانشجویان علوم اسلامی. این وضع در گروههای سلفی بعدی و رهبران آن مثل القاعده، بن لادن و ایمن الظواهری نیز دیده میشود. بنابراین میتوان گفت شناخت آنان از اسلام در واقع بیشتر مکانیکی و ظاهری بوده و تمسک آنان به پارهای از آموزههای دینی با هدف احراز هویت و به دست آوردن قدرت سیاسی همراه بوده است. نکته سوم، اهمیت نقش زندانها در گسترش جنبشهای تفکیری و گسترش خشونتها را نباید نادیده گرفت. ترورهای انجام شده توسط بخش زیرزمینی اخوان المسلمین، بازداشتهای گسترده دوران ناصری[24] و اوج گرفتن خشونتهای سیاسی و اجتماعی در گروههای اسلامی پس از دهه هفتاد،[25] هر یک به تنهایی کافی بود تا چندین هزار نفر از متهمان سیاسی را روانه زندان کند در حقیقت زندان محل مناسبی برای آشنایی و تبادل نظر رهبران و گروهها با یکدیگر، و مکانی برای تشکیل گروههای سر سختتر، به منظور غلبه بر نظام حاکم محسوب میشد.
تصمیمات و برنامههای سیاسی اقتصادی دولت در دهه هفتاد نیز نقش بسیار قابل توجهی در دامن زدن به نارضایتیها و ایجاد خشونت دینی داشت. علاوه بر پیامدهای جنگ 1967، سیاست درهای باز اقتصاد در 1974، و صلح با اسرائیل در 1979 از جمله این تصمیم هاست. شرایط نامطلوب اقتصادی حاصل از سیاست درهای باز، با شکست مصر در جنگ وخامت بیشتری پیدا کرد. سرانجام پس از صلح مصر با اسرائیل، مبارزه سازمان یافته با نظام، از جانب گروههای اسلامی گرای سلفی، شکل یک تکلیف واجب دینی به خود گرفت.[26]
[1] . برای آگاهی از اوضاع امپراوری عثمانی نک: هامر پورگشتال، تاریخ امپراتوری عثمانی ترجمه میرزا زکی علیآبادی، به اهتمام جمشید کیانفر، (بیجا)، زرین، 1369؛ همچنین نک: اسماعیل احمد یاغی، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، مترجم رسول جعفریان، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382.
[2] . نک: خلیل اینالجق، امپراتوری عثمانی: عصر متقدم 1300 تا 1600، ص 15. برای اطلاع از عوامل سقوط و شکست عثمانیان نک: استانفورد جی. شاوف ازل کورال شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، مترجم محمود رمضان زاده، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1370، ج 1، و 2؛ افول اقتدار عثمانیان، (به کوشش زکریا طرزمی)، مترجم اصغر دلبریپور، (تهران)، موسسه فرهنگی هنری ضریح، 1377.
[3] . برای اطلاع از روند اصلاحات در امپراتوری عثمانی نک:
The encyclopaedia of islam (new edition), s.v."tansimat", by r.h. Davison, 2000, vol.10:201-209.
[4] . از آن جمله است پیمان «سیتو اتوروک» در 1606م، پیمان «کارلویتس» در 1699، پیمان «آدریاناپل» در 1829، و پیمان «برلین» در 1878 که مناطق گستردهای از امپراطوری را از قلمرو آن جدا کرد.
[5] . نک: ووسینیچ، 85-95.
[6] . نک: حتی، 900.
[7] . نک: ناصری طاهری، 15-13.
[8] . نک: تکیهای17ـ18.
[9] . آشفتگی اوضاع حکومت ملک فاروق مروبط میشود به جنگ 1948 بین مصر و اسرائیل که منجر به شکست مصر، تصرف مناطق زیادی از خاک مصر و لبنان، اشغال غرب فلسطین (نوار غزه) و از بین رفتن جایگاه مردمی فاروق شد.
[10] . برای مطالعه بیشتر درباره شرح حال و اندیشههای عبدالناصر، و اوضاع مصر در زمان وی نک: محمد حسن سلطانی فرد و حسین علیزاده،" دانشنامه جهان اسلام، ج1385، ج10/649ـ 654.
[11] .نک: تکیهای، 60ـ61.
[12] . برای آگاهی از شرح حال محمد علی و اصلاحاتش درمصر نک: علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ،[بیجا]، [بیتاو بی نا].
[13] . برای این دوره از تاریخ اندیشهها در مصر نک: حمید عنایت، سیری دراندیشه سیاسی عرب، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1356، 56ـ71، 235ـ 286. مقاله حاضر درصدد مطالعه ادامه خطی است که مرحوم عنایت آغاز گر آن بود. برای مطالعه فعالیتها و اندیشههای رشید رضا، حسن البناء، محمد عبده و سید قطب نک به: اندیشههای سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، علی اکبر علیخانی و همکاران،تهران: جهاد دانشگاهی، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی، 1384؛ نیز بنگرید به مدخلهای زیر:
The Encyclopaediaof Islam(new edition), s.v" Rashid Rida" by W. Ende, vol8: 446-448: ibid, s.v"Al banna". By. J.M.B. Jones,Vol 1:1018-1019; The oxford Muhammad" by Kenneth Cragg 1995, vol 1:11-12.
[14] . حسین هیکل، پاییز خشم، ترجمه محمد کاظم موسایی، تهران، امیرکبیر، 1363، ج1، ص216
[15] . مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، تهران، صدرا، 1373، ص4
[16] . حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، 1376، چاپ پنجم، ص157
[17] . نک: ضحی الخطیب، 150.
[18] . نک: النبی المسلح (2): الثائرون، [جمعه و قدم علیه سید احمد رفعت]، لندن، ریاض الریس للکتب و النشر، 1991، 80. برای آگاهی از احزاب و جنبشهای سیاسی مذهبی معاصر اخوان المسلمین نک: کدوری و دیگران، احزاب در کشورهای اسلامی، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1366؛ برای آگاهی درباره جنبشهای اسلامی معاصر و به ویژه گروههای سلفی نک: هرایر دکمجیان، اسلام، اسلام در انقلاب: جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب (بررسی پدیده بنیاد گرایی اسلامی)، مترجم حمید احمدی، تهران، کیهان، 1383؛ ژیل کپل، پیامبر و فرعون (جنبشهای نوین اسلامی در مصر)، ترجمه حمید احمدی، [تهران]، کیهان، 1366.
[19] . شکری، دشمن خارجی (اسرائیل) را همانند دشمن داخلی، که همان جامعه مصر است، کافر میداند. او بر ضرورت هجرت از مصر، جهاد و دفاع هجومی تأکید میکند و مسلمانان جوامع دیگر را طبق اصول شش گانهای تکفیر میکند. در این زمینه نک به: ضحی الخطیب، ضوابط التکفیر بین الأمس و الیوم، بإشراف د. رضوان السید و د. هشام نشابة، بیروت، دار البراق، 428ق/ 2007م، 178ـ 179.
[20] . نک: ضحی الخطیب، 177 ـ179.
[21] . نک: النبی المسلح(2): الثائرون، 81ـ 82.
[22] .همان، 77ـ 78.
[23] . همان، 83ـ 85.
[24] . حوادث 1954 و 1965 را باید خشونت در دوران ناصری دانست. در پی انعقاد موافقتنامه بین رژیم ناصر و دولت بریتانیا در 1954 بر سر کانال سوئز، اخوان المسلمین که با این توافق مخالف بود، به سوء قصد بر ضد ناصر اقدام کرد. این حادثه، اخوان را تحت فشار گذاشت و به دستگیری بیش از 4000 نفر از اعضای آن انجامید؛ در سال 1965 نیز دستگیریهای گستردهای بر ضد اخوان انجام شد و برخی از اعضای با نفوذ آن، نظیر سید قطب اعدام شدند.
[25] . از جمله حوادث مهم دهه هفتاد، باید به حادثه سازمان نظامی تکنیکی در 1974، و وقوع تظاهرات خشونت آمیز18 و 19 ژانویه 1977 در قاهره و اسکندریه و ترور انور سادات در 1981 اشاره کرد. برای مطالعه بیشتر نک: هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبشهای اسلامی (از ناصر تا سادات)، مترجم موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران، اندیشه سازان نور، 1382.
[26] . نک به: النبی المسلح (1):الرافضون، [جمعه و قدم علیه سید احمد رفعت]، لندن ریاض الریس للکتب و النشر، 1991، 21ـ 25. برای مطالعه بیشتر درباره اوضاع مذهبی، سیاسی و اجتماعی مصر، نک به: جمیله کدیور، مصر از زاویهای دیگر، [تهران]، انتشارات اطلاعات، 1373 ش؛ نیز نک: نبیل عبدالفتاح، تقریر الحالة الدینیة فی مصر، [قاهره]، مرکز الدراسات السیاسة و الاستراتیجیة بالأهرام، 1995.