دیباچه

طرح مساله

1.     تبارشناسی سیاسی

       نزاع بر سر امامت جامعه زمینه شکل گیری زیدیه

زیدیه متشکل از طیفی از شیعیان انقلابی و سیاسی به رهبری سادات فاطمی است که دست­کم در برهه ای از تاریخ، تاثیر زیادی را در اندیشه و سیاست جامعه مسلمانان بر جای گذاشته اند.

1.     زمینه ها

شکی نیست که جنجالی­ترین مساله حاکم بر اذهان مسلمانان، امامت جامعه مسلمین بود، تا جایی که محور اساسى اختلافات امت اسلامى پس از رحلت رسول خدا(ص) را مساله امامت تشکیل می داد‏.[1] باید به این نکته توجه داشت که همانگونه که مساله امامت و رهبری در دیدگاه اهل­سنت بر شالوده تجربه تاریخی امت اسلامی بعد از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) استوار است، تا جایی که فرهیختگان اهل سنت، آن را از یک حادثه تاریخی به یک منظومه اعتقادی تبدیل کرده اند و در بستر عملکرد سلف صالح، ایدئولوژی خود را بنا نهاده اند، در زیدیه نیز همچون مرجئه، خوارج و معتزله بر اساس یک نقطه عطف تاریخی و واکنش مناسب رهبران فکری آن، ایدئولوژی این جنبش ها شکل گرفته و آرام آرام تکامل یافته و مسیر رسیدن به یک مکتب فکری را پیموده است. در واقع توجه دقیق پژوهشگران به سیر تحولات دوره نخست و میانی این جنبش ها می­تواند به ارزیابی دقیق­تری در راهبردها و اهداف آنان رهنمون شد.[2] 

همانگونه که اشاره شد محور اساسى اختلافات امت اسلامى در سه سده نخست تاریخ اسلامی را مساله امامت تشکیل می داد. نخستین کنش ها در امامت بلافاصله پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) آغاز گردید و رقابت های سیاسی، کلامی و فقهی نوینی را در بین صحابه ایجاد کرد و به سرعت جناح­بندی­های مربوط به آن در جامعه موضع گیری شدیدی را به همراه داشت. این وضعیت با سکوت امیرالمومنین علی(علیه السلام) و به حاشیه رفتن انصار بهبود یافت[3]  اما نمی توان انکار کرد که امامت گرانیگاه اسلام و مسلمانان باقی ماند. در سقیفه بنی­ساعده که برای انتخاب جانشین پیامبر(ص) تشکیل شد، ابوبکر خود به ضرورت در اختیار گرفتن امر حکومت از سوی قریش اشاره کرده است.[4] در روایت دیگر که توسط طبری در تاریخ روایت شده، ابوبکر در جمع سقیفه مهاجران را به عنوان عشیره پیامبر(ص) و ذوی الحقوق او می‌خواند و آنان را سزاوارترین کسان به حکومت می‌داند.[5] در همین روایت عمر، وجود دو امیر را در یک زمان رد کرده، تصریح می­کند که عرب با حکومت و امارت انصار در حالی که پیامبر (ص) از آنان نبوده است، مخالفت خواهد کرد، در حالی که امتناعی از پذیرش امارت کسانی که پیامبر از ایشان برخاسته است، نخواهد داشت. آنگاه عمر خود را از کسانی می‌داند که اولیا و عشیره پیامبر (ص) بوده‌اند.[6]

از سوی دیگر در داستان استخلاف عمر ملاحظه می‌شود که ابوبکر خود مستقیماً پیش از مرگ، عمر را به جانشینی خویش انتخاب کرد.[7] در جریان انتخاب جانشین، عمر یک بار اظهار کرده بود که اگر سالم مولای ابوحذیفه زنده بود، او را به جانشینی انتخاب می‌کردم[8] و البته این به معنای خلافت کسی غیر از قریش بود. با اینهمه، عمر تصمیم گرفت که شورایی شامل شش تن از اصحاب حضرت رسول(ص)، یعنی علی(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص تشکیل دهد و از آنان بخواهد که از میان خود یک تن را به عنوان امام انتخاب کنند.[9] جالب اینکه عبدالرحمان بن عوف از دو تن که برای خلافت پیشنهاد شده بودند، یعنی علی(ع) و عثمان خواست که در صورت انتخاب شدن، به کتاب خدا و سیره پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر عمل کنند که البته حضرت علی(ع) تنها پیمان داد که به کتاب خدا و سیره پیامبر(ص) عمل نماید.[10]

اهل حدیث معتقدند که عمر اساساً امر حکومت را به طریق شورا می‌دانست و وجود آن را برای انتخاب خلیفه ضروری می‌شمرد.[11] در واقع عمر چنانکه مادلونگ مطرح می‌کند[12]، از این مساله بیم داشت که مبادا امر خلافت دیگر بار همانند داستان جانشینی ابوبکر و کیفیت آن که به تعبیر او فلته ـ یعنی عجولانه و ناگهانی و بدون اندیشه بود ـ تکرار شود، و این بار علی(ع) جانشین او گردد. در جریان انتخاب حضرت علی(ع) پس از قتل عثمان، حضرت در پاسخ خواهش و اصرار مردم مدینه برای پذیرش مسئولیت امامت، می‌گوید که چنین چیزی می‌باید متکی به رضای اصحاب بدر باشد و در روایتی دیگر از رضای مسلمین سخن به میان آورده است.[13]

اهل سنت بر این باورند که دیدگاه غالب مسلمانان صدر اسلام حاکی از رضایت آنان از زعامت ابابکر و عمر و همچنین عثمان طی شش سال اول رهبریش است و به همین دلیل در این دوره اتفاقات خاصی روی نداد. به باور شیعه، میوه تلخ حوادث محنت بار سقیفه به سرعت مسلمانان را در انفعال و سرخوردکی فرو برد که به ناچار منتظر تولد «سپهر تازه ای» در کهکشان تحول خواهی مسلمانان بودند. با آغاز شش سال دوم زعامت عثمان، رفتار سیاسی و اجتماعی او باعث شد که صلاحیت او برای خلافت مورد سوال قرار گیرد. با کشته شدن عثمان زمینه برای طرح مباحث مبانی مشروعیت رهبری عثمان در محافل علمی مسلمانان ایجاد شد و مورد تردید قرار گرفت. در این دوره مسلمانان عموما در دو حزب علویه و عثمانیه جای می­گیرند. علویه اصحاب امیرالمومنین علی(علیه السلام) بودند و عثمانیه اصحاب طلحه، زبیر، عایشه و بنی امیه و شامیان بودند.[14] حضرت علی(ع) در نامه‌ای به معاویه، از شورای مهاجرین و انصار سخن گفته، و به اجتماع آنان در انتخاب امام اشاره کرده است.[15]

این گزارشهای تاریخی ـ صرف نظر از صحت یا سقم آنها، نشان از تصور و منظر مسلمانان نسبت به عصر خلافت نخستین دارد. طبعاً این دوره که به عنوان نمونه‌ای جاودانه برای اهل سنت تلقی می‌شود، بنیاد مشروعیت و ساختار حکومت را در نظر آنان روشن می‌کند. البته گروه­ها و فرقه‌ها، داوری یکسانی از این‌ دوره نداشته‌اند، ولی به هر حال، هر یک کوشیده‌اند بنیاد اندیشه سیاسی خود را در این دوره نشان دهند. پیش از هر چیز شرایط تعیین و نصب امام و اوصاف او در میان اهل سنت برخاسته از سنت جماعت نخستین در انتخاب امام بوده است و این نکته به ویژه در میان اصحاب حدیث و اهل سنت و جماعت بیشتر صدق می‌کند.

در این میان گروههای سنی در باب عثمان و حضرت علی(ع) و مشروعیت خلافت آن دو اختلاف نظر دارند.

به عقیده بسیارى از پژوهشگران، ریشه معتزله یک ریشه سیاسى است و در آن جوى که مرجئه، شیعه و خوارج ظهور کردند، پدید آمد. پیدایش معتزله و طرح نظریه «منزلة بین المنزلتین» فقط بدان سبب نبود که مى‌خواستند مسائل را صرفا با نگاهى عقلانى بررسى کنند.[16] بغدادى توضیح مى‌دهد که جدایى واصل از استادش حسن بصرى و طرح نظریه اعتزال به منظور حفظ سامان جامعه، در زمان فتنه ازارقه اتفاق افتاد. خوارج، طرفداران حضرت على(ع) را تکفیر مى‌کردند؛ در حالى که اکثریت اهل سنت در اسلام اصحاب جمل و پیروان امام على(ع) تردیدى نداشتند. واصل اظهار مى‌کرد که بى‌شک، یکى از این دو فرقه فاسق هستند، بدین ترتیب، او مناقشه سیاسى‌کلامى فوق را به سمت نوعى «موضع سکوت‌« سوق داد. [17] وى گفت: مرتکب کبیره (حداقل یکى از دو جناح صفین) فاسق است و منزلتى میان کفر و ایمان دارد؛ بنابراین، نه مؤمن و نه کافر است. واصل، با کوشش در استدلالى کردن دیدگاه خود و پیوستن گروه زیادى به وى، مذهب اعتزال را در بصره پدید آورد.

در باب جنگ جمل به عمرو بن عبید نیز عقیده‌ای همچون واصل نسبت داده اند.[18] در مورد نظّام یک روایت این است که او حضرت علی(ع) را در جنگ جمل و صفین مصیب، و طلحه و زبیر و عایشه را بر خطا می‌دانسته است.[19] در مورد ابوالهذیل و نظام نیز گفته‌اند که در باب ولایت یا برائت از عثمان (در 6 سال آخر دوران خلافتش) توقف می‌کردند و با توجه به اختلاف اخبار داوری را غیر ممکن می‌دانستند.[20] ابوالهذیل (و در روایتی نظام[21])، در باب طرفین درگیر در جنگ جمل نظری مشابه واصل و عمرو داشته است. وی حالت این دو گروه را همانند حالت دو متلاعن می‌داند‌.

در این میان امامت بلافصل امام علی(علیه السلام) و پس از ایشان، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در شیعیان اولیه به اجماع مورد پذیرش قرار گرفت. نصوص جلى و نصوص خفى[22] بسیاری در این راه مورد استدلال قرار گرفت. آیات ولایت(مائده:55)،  اکمال دین(مائده:3)، تبلیغ(مائده:67)، آیه اولوالارحام­(احزاب:6)، آیه: (کُونُوا مَعَ الصادِقین) (توبه:111) و آیه (أَطِیعُوا اللّه وَأَطِیعُوا الرَّسُول وَأُولى الأَمْرِ مِنْکُمْ) (نساء:59)، حدیث غدیر، منزلت، ثقلین و حدیث سفینه و مانند آنها و نصوص خاص نظیر: سلّموا على علىّ بامرة المؤمنین؛ هذا خلیفتى فیکم من بعدى فاسمعوا له وأطیعوا؛ هذا أخى و وصیّى وخلیفتى من بعدى و وارثى فاسمعوا له وأطیعوا.[23] بى‌تردید امامت ‌محوری‌ترین‌ جایگاه‌ و نقش‌ را در منظومه اندیشه کلامى‌ شیعه امامیه‌ و در برخی جهات شیعه زیدی داراست‌.

2.     مرحله تاسیس

در میانه سده نخست، حادثه عاشورا و جنایات و سرکشی های پیوسته بنی امیه و سرخوردگی و عقده­ها، شیعیان و بخصوص سادات علوی را به واکنش واداشت.  پس از صلح امام حسن در سال 41 هجری و به قدرت رسیدن معاویه، مذهب عثمانی و ضدّیت با امام علی(علیه السلام) گسترش زیادی یافت و در شهرها و مناطق دیگری غیر از بصره و شام مانند جزیره،[24] یمن[25]و ری[26] رواج یافت. فعالیت های بنی امیه در این راستا عبارت است از: دستور معاویه به سبّ و لعن امام علی در شام پس از بازگشت از صفین،[27] دستور او به سب و لعن امام در کوفه هنگام بیعت گرفتن از کوفیان،[28]فشار بر شیعیان و عدم قبول گواهی آنان در محاکم و تحقیر، تبعید، زندانی، شکنجه، قتل و مثله کردن آنان[29]و ترحّم بر عثمانیه [30] و تقدیم بنی امیه بر بنی هاشم و تقدیس سرزمین شام[31] و دستور به قتل کسانی که در فضل امام علی و اهل بیت(علیم السلام) حدیث نقل کنند،[32] و دستور جعل و شیوع احادیث نبوی در مدح خلفای ثلاثه و بنی امیه به ویژه معاویه[33]و تنقیص و مذمت امام علی و اهل بیت(علیهم السلام). [34] عجیب اینکه دامنه این دشمنی ها فقط به امام علی(علیه السلام) محدود نمی شد، بلکه به حضرت زهرا(سلام الله علیها)[35] و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)[36] نیز تسرّی یافت. تصویری که از بنی امیه بویژه معاویه مشاهده شد، برای برخی از خوش­بین ترین و اعتماد کنندترین افراد نسبت به سلامت بنی امیه هم بهت آور است. همچنین در کارنامه بنی‌امیه قتل حمزه سیدالشهداء، حجر بن عدی، مالک اشتر، عمرو بن حمق و بسیاری از صحابه و تابعین، تخریب کعبه، انهدام مسجدالحرام، کشتار مردم مدینه، غصب فدک، تغییر شریعت، تصرف عدوانی در بیت المال و شراب نوشی می باشد. این رفتار بنی امیه واکنش زیدبن علی به عنوان رهبر معنوی جنبش های زیدی را در پی داشت. از همین روی مهم‌ترین‌ رکن‌ دینى‌ و اعتقادی‌ زیدیه‌ مساله امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر گردید و همه مکتب فکری و سیاسی آنها را تحت الشعاع قرار داد.



[1]. ناشی اکبر،مسائل الامامه، ص173

[2] . البته ما معتقدیم از این قاعده مکتب امامیه استثناست و پیش از آنکه حوادث تاریخی نظام فکری آنها را شکل دهد، حداقل هسته اصلی منظومه فکری امامیه نظیر مساله امامت و مهدویت پیش از رخدادهای تاریخی مطرح گردیده بود و بر اساس حوادث و دگرگونی ها تکامل نیافته استدر مقابل این نظریه ر.ک: مکتب در فرآیند تکامل، مدرسی، سید حسین، و به نقد این کتاب:

[3].ناشی اکبر، همان، ص177

[4] . نکـ: بخاری، الصحیح، ج4، ص120

[5] . همان، ج3، ص220

[6] . همانجا

[7] . نکـ: ابن سعد، الطبقات، ج3، ص199 -200؛ طبری، تاریخ، ج3، ص428-429

[8] . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص568

[9] . نکـ: بلاذری، انساب الاشراف، ج5،‌ ص16، 18-19، 21؛ ابن سعد، همان، ج3، ص342

[10] . نکـ: بلاذری، همان، ج5، ص21-22؛ یعقوبی، تاریخ،‌ ج2، ص162؛ نیز نکـ: احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص192

[11] . نکـ: صنعانی، المصنف، ج5،‌ ص446، ج7، ص278، ج10، ص103

[12] . مادلونگ، همان، ص 29-28

[13] . بلاذری، همان، ج5، ص70؛ طبری، تاریخ، ج4، ص427

[14]. همان، ص177

[15] . نصربن مزاحم، وقعه الصفین، ص 29

[16] . حناالفاخورى و خلیل الحر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص‌109 به بعد.

[17] . بغدادى، ابومنصور، الفرق بین الفرق، (بیروت: دارالکتاب العالمى، 1984). و نیز بنگرید: مصطفى خالق داد هاشمى، توضیح الملل، ترجمه ملل و نحل شهرستانى، با مقدمه و حواشى سید رضا جلال نائینى، (تهران، ؟، 1362)، ج‌1، ص‌7073.

[18] . بغدادی، همان، ص121

[19] . اشعری، الملل و النحل، ج2، ص130

[20] . قاضی عبدالجبار، المغنی، ج20، ص58

[21] . همانجا

[22] . نصوص جلى موردى اند که در آنها واژگانى چون خلافت ، امامت و امارت به کار رفته است. در نتیجه دلالت آنها بر امامت آشکار است و تأویل نمى پذیرد ، و نصوص خفى امورى اند که صراحت بر امامت ندارند و مجال تأویل در آنها وجود دارد و دلالت آنها بر امامت در گرو تأمل و توجه به قراین و شواهد است.

[23] . برای اطلاع از این نصوص: ر.ک: سید مرتضی، الشافى فى الامامة ، ج2 ، ص67؛ طوسی، تلخیص الشافى ، ج2 ، ص56؛ طوسی، الإقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص326؛ سید مرتضی، الذخیرة فى علم الکلام، ص363؛ حمصی، المنقذ من التقلید، ج2، ص310؛ فاضل مقداد، اللوامع الإلهیة، ص335؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص339؛ حلی، کشف المراد، ص498؛ بحرانی، قواعد المرام فى علم الکلام، ص187؛ لاهیجی، گوهرمراد، ص511؛ مظفر، دلائل الصدق، ج2، ص359ـ 371.

[24] . شامل شهرهای موصل، نصیبین، دارا، سنجار، آمد، هیت، عانات، حِمص، قَرقیسیا، رَقّه و رُها؛  ابن اعثم کوفی ، الفتوح ج2، ص350.

[25] . شامل صنعا، نجران؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص 453 و 458؛ ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4 ، ص107.

[26] . اسکافی، المعیار و الموزنة، ص32.

[27] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص72

[28] . ابن عبد ربه، العقد الفرید ج1 ،ص60.

 

[29] . طبرسی، الاحتجاج، ج1 ،ص546.

[30] . بلاذری،انساب الاشراف، ج2 ،ص252، ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ج2 ،ص253.

[31] . المحبر ،ص479؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال ج1 ،ص256؛ ابن قیبه دینوری، الامامة و السیاسة ج1 ،ص203؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2 ،ص17.

[32] «انی برئت الذمه ممن روی شیئا فی فضل ابی تراب و اهل بیته...» ابن ابی الحدید، شرح النهج البلاغه، ج11 ،ص44.

[33] . احمد بن حنبل، المسند ج4 ،ص198؛ ابن عساکر دمشقی، تاریخ دمشق الکبیر، ج5 ،ص177؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج16 ،ص420.

[34] . «ان معاویة وضع قوما من الصحابة و قوما من التابعین علی روایة الاخبار قبیحه فی ذمه علی علیه السلام تقتضی الطعن فیه و البرائة منه  و جعل لهم علی ذلک جعلا یرغب فی مثله فاختلفوا ما ارضاه منهم ابوهریرة  و عمرو بن العاص و المغیرة بن شعبة و من التابعین عروة بن زبیر» ابن ابی الحدید شرح النهج البلاغه ج4 ،ص63 و 64. از جمله احادیث جعلی: «زهری عن العروة بن زبیر عن عائشة قالت: کنت عند الرسول الله اذا اقبل العباس و علی فقال یا عائشة ان هذین یموتان علی غیر ملتی» همچنین: « عن ابوهریره قال: ان علیا خطب ابنة ابی جهل فی حیاة رسول الله فاسخطه فخطب علی المنبر و قال: لا ها الله! لا تجتمع ابنة ولی الله و ابنة عدو الله ابی جهل! ان فاطمة بضعة منی یؤذینی ما یؤذیها....» همان.

[35] . «قال جبرئیل: یا محمد لیس لک ان تعزل من اختاره الله لکتابة و حیه فأقره انه امین» برای اطلاع از احادیث دیگر در این زمینه بنگرید: ابن جوزی حنبلی، الموضوعات ، ج1، ص240و 260، سیوطی شافعی، اللنالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة ج ..... ص....، شوکانی، الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعة ص..... بنگرید؛ ابن هلال، الغارات، ج2، ص575؛ ابن ابی الحدید، شرح النهج البلاغه، ج4، ص63، حمودی، معجم الادباء، ج16 ، ص162، ابن ندیم؛ الفهرست، ص 104.

[36] . ابوالفرج اصفهانی مقاتل الطالبیین، ص.